SKZ-19

12 روز از سال 1400 میگذره..از اول اسفند منتظر سال تحویل بودم و کلی استرس داشتم ..

وقتی نگاه میکنم میبینم دقیقا زندگیمم همینقدر سریع پیش رفت...

بچگی کردم...زیادم بچگی کردمو کاملا لذتشو بردم والان فقط لبخنده که میاد رو لبم...شایدم لحظه های سخت بوده اما نفهمیدم ...

از اونجاییکه خیلی شر وشیطونم تو نوجونیمم زیاد شلوغ کردمو اتیش سوزوندم...کنار لحظه های خوبم لحظه های تلخی هم داشتم که واقعا برام عذاب اوره...اما از اوناهم کلی چیز یاد گرفتم

کلی غم کلی ناامیدی کلی خوددرگیری کلی امید الکی و کلی گریه های نکرده...

همونقدری که از سال 98 متنفرم عاشق سال 99 ام...نه که پر از خوشحالی باشه ها ...نه...ب خاطر اینکه بزرگ شدم...فکر کردم...دیدم که چطور اعتقاداتم و باور هام شکل گرفت...منی که خواهر بزرگترش نقش ولی فقیه رو براش داشت و هرچیزی که اون میگفت رو درست میدونست الان تو مواردی باهاش مخالفت میکنه و نظر خودشو راحت میگه...

توی این یه سال تو خونه موندن خیلیییی فکر کردم...راجب هرموضوع کوچیک و بزرگی و همشو نوشتم...شاید به خاطر همینم بود که علاقه مند شدم به وبلاگ نویسی...

نمیگم کامل شدم نهه ابدا هنوزم کلیییییییی عیب دارم که باید درستش کنم اما نسبت به زهرای قبلی پیشرفت کردم

 

خلاصه که....لازم دونستم که تشکر کنم از خودم...ممنون زهری عزیزم که زندگی کردی..ناامید شدی ولی به بقیه امید دادی....اذیت شدی ولی قویتر شدی...ناراحت بودی ولی با لبخنذت بقیه رو شاد میکردی...ممنونم که 19 سال زندگی کردی و دنیا خودتو اطرافیانتو هرچند کوچیک اما تغییر دادیwink

 

پ.ن1:اگه میبینید زیاد از اینجا به اونجا پریدم بدینید یه زهرای مریض هست که بعد نوشتن هرچیزی شروع میکنه به خودتخریبی و هی بعضی جاها رو پاک میکنه...*دستیمم رو درنظر نگیرید ممنون

پ.ن2:لازمه بازم یاداوری کنم عاشق لیریکای اسکیزم و زندگیمو میسازن؟

پ.ن3:و لازمه بازم یاداوری کنم همین 8تا پسر مهربون گوگول مگولی امروز یه ملت استیو به چوخ دادن؟من اینجا عمرا براشون فنگرلی نمیکنم تا بفهمن انقد جذاب نباشن-___-بی تربیتای خر...